کد مطلب:28100 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

کتک زدن و تبعید کعب بن عبده












1175. أنساب الأشراف: گروهی از قاریان [ كوفه]، از جمله: مَعقِل بن قیس ریاحی، عبد اللَّه بن طُفَیل عامری، مالك بن حبیب تمیمی، یزید بن قیس اَرحبی، حُجر بن عَدیِّ كِندی، عمرو بن حَمِق خُزاعی، سلیمان بن صُرَد خزاعی (كه كنیه اش ابو مُطرِّف بود )، مُسَیَّب بن نَجْبه فَزاری، زید بن حِصن طایی، كعب بن عبده نَهْدی، زیاد بن نَضْر بن بِشْر بن مالك بن دیّان حارثی و مسلمة بن عبد القاری (از تیره «قاره» از قبیله بنی هون بن خزیمة بن مدركه ) به عثمان نوشتند كه: «سعید [ بن عاص ]درباره گروهی از اهل ورع و فضیلت و عفّت، سخن بسیار [ و ناصواب ]گفته و تو را درباره آنان به كاری وا داشته است كه در دینْ روا نیست و آوازه خوبی ندارد.

ما به تو یادآوری كرده، تذكّر می دهیم كه [ اوامر ]خدا را در حقّ امّت محمّدصلی الله علیه وآله رعایت كنی كه می ترسیم تباهیِ كار امّت به دست تو باشد؛ زیرا تو خویشانت را بر گُرده آنان سوار كردی.

و بدان كه تو یاورانی ستمگر و معترضانی ستمدیده داری و هر گاه ستمگران به یاری ات بیایند و معترضان از تو انتقاد كنند، میان دو گروه، جدایی می افتد و اختلاف كلمه پیش می آید.

ما خدا را بر تو گواه می گیریم، كه او برای گواهی، بس است. تا آن گاه كه خدا را اطاعت كنی و در راه مستقیم باشی، امیر ما هستی؛ و جز خدا پناه و جز از سوی او راه نجاتی نمی یابی».

هیچ یك از آنان نام خود را در نامه ننوشت و آن را با مردی از قبیله عَنْزه كه كنیه اش ابو ربیعه بود، فرستادند.

كعب بن عبده نیز نامه ای از سوی خود نوشت و نامش را در آن نوشت و آن را به ابو ربیعه داد.... گفته می شود كه چون عثمان نامه كعب را خواند، به سعید [ بن عاص ]نوشت كه او را به سوی وی روانه كند.

او نیز وی را با مردی بادیه نشین (از اعراب بنی سعد ) روانه كرد و آن بادیه نشین، چون نماز كعب را دید و به عبادت و فضیلتش پی بُرد، گفت:

كاش بهره ام از بردن كعب

این بود كه مرا ببخشد و گناهم آمرزیده شود!

هنگامی كه كعب بر عثمان در آمد، عثمان گفت: شنیدنش بهتر از دیدنش است (آواز دهل شنیدن از دور خوش است )! كعب، جوان و كم سال و لاغر بود.

عثمان به كعب رو كرد و گفت: آیا تو حق را به من می آموزی، در حالی كه من، آن گاه كه تو در صُلب مردی مشرك بودی، قرآن می خواندم؟

كعب به او گفت: اِمارت بر مؤمنان، تنها به وسیله شورا به تو رسید، آن هم هنگامی كه با خدا عهد بستی تا به سیره پیامبرصلی الله علیه وآله عمل كنی و در آن، كوتاهی نكنی. اگر برای بار دوم با ما مشورت كنند، آن را از تو می گیریم.

ای عثمان! كتاب خدا برای كسی است كه به او برسد و آن را بخوانَد و ما با تو در خواندن آن، شریك هستیم و هر گاه قاری به آنچه در قرآن است، عمل نكند، [ قرآنْ] حجّتی بر ضدّ او می شود.

عثمان گفت: به خدا سوگند، گمان نمی كنم كه بدانی پروردگارت كجاست.

گفت: او در كمین است![1].

مروان [ به عثمان] گفت: بردباریِ تو، مانند این را بر انگیخته و بر تو گستاخ كرده است.

عثمان، فرمان داد كه كعب را برهنه كنند و بیست تازیانه به او بزنند. [ سپس ]او را به دماوند[2] تبعید كرد.[3].

چون بر سعید [ بن عاص] در آمد، او را با بُكَیر بن حُمران اَحمری روانه ساخت. كدخدایی كه بر او وارد شدند، گفت: چرا با این مرد، چنین شده است؟

بكیر گفت: چون او شرور است.

گفت: مردمی كه این شخصْ از اشرار آنان باشد، بهترینْ مردم اند!

[ از آن سو] طلحه و زبیر، عثمان را به خاطر كاری كه با كعب و دیگران كرده بود، سرزنش نمودند.

طلحه گفت: در بازگشت از آبشخور است كه سرانجام ورود، ستایش می شود.

عثمان نوشت كه او را باز گردانند و به سوی وی روانه اش كنند. چون وارد شد، عثمان، جامه از تن خویش به در آورد و گفت: ای كعب! قصاص كن. ولی او عفو كرد.[4].









    1. اشاره به آیه 14 از سوره فجر است.
    2. دماوند، شهری در مجاورت كوه دماوند (بلندترین قلّه ایران در شمال شرقی تهران) است.
    3. نیز گفته شده كه عثمان، او را به «كوه دود» تبعید كرد. علّت نامگذاری دماوند به «كوه دود»، سابقه آتشفشانی و دودخیزیِ آن است.
    4. أنساب الأشراف: 153/6. نیز، ر.ك:الفتوح:394 - 390/2.